در ميان سوره هاى قرآن يك سوره داريم كه اول آن فاقد بسم الله است،و آن،سوره برائت است.قرآن را كه مىگويند 114 سوره است به اعتبار اين است كه سوره برائت را هم سوره مستقل و جدا ازسوره انفال شمرده اند.راجع به اين كه چرا اين سوره<بسم الله»ندارد دووجه است.يك وجه اين است كه اساسا<برائت»يك سوره مستقلنيست،تتمه سوره انفال است. اتفاقا آياتش هم از سنخ مطالب آيات<انفال»است.ممكن است بگوييد اثر اين امر چيست كه ما بگوئيماين دو تا يك سوره استيا دو سوره.البته اثرش در دو حالت مذكورفرق مىكند.به عقيده ما شيعيان،در نماز،بعد از حمد يك سوره كاملرا بايد خواند.اگر بگوئيم<انفال»و<برائت»يك سوره است پسچنانچه كسى<انفال»را شروع بكند بايد برائت را هم بخواند،و اگربگوئيم<انفال»و<برائت»دو سوره است،يكى از اين دو را كهبخواند كافى است و بلكه ديگرى را نمىتواند بخواند چون قران بينسورتين است و قران بين سورتين اشكال دارد.ولى قول ديگر اين استكه سوره برائتيك سوره مستقل است.اگر بگوئيم سوره مستقل چرا<بسم الله»ندارد،مىگويند علتش اين است كه اين سوره،سورهغضب است،سوره اعلام جنگ و اعلام خطر به كفار است.اين سورهدر سال نهم هجرى نازل شده است.مىدانيد كه پيغمبر اكرم در سنچهل سالگى مبعوث شدند.13 سال در مكه بسر بردند و عدهاى درمكه مسلمان شدند.آن سيزده سال فوق العاده براى پيغمبر و مسلمينرنجآور بود.ده سال آخر عمرشان در مدينه بودند(پنجاه و سه سالگىآمدند به مدينه،ده سال هم در مدينه بودند و در شصت و سه سالگى از دنيا رفتند).در اين ده سال مدينه سالهاى اول آن سختتر از سالهاىپيش بود.
در سال هشتم هجرت مكه را فتح كردند.البته قبلا فتوحاتىنصيب مسلمين شده بود،ولى مكه كه فتح شد ديگر اسلام قدرتخودش را در جزيرة العرب تثبيت كرد. اذا جاء نصر الله و الفتح ورايت الناس يدخلون فى دين الله افواجا فسبح بحمد ربكو استغفره انه كان توابا .بعد از فتح مكه،كفار قريش،هم پيمان بامسلمين بودند،يك پيمانكى با مسلمين داشتند گو اينكه آن را نقضكرده بودند.ولى هنوز قريش در حال شرك و بتپرستى بسر مىبردند،مسلمين هم در حال خداپرستى،اما با همديگر همزيستى داشتند.ايامحج پيش آمد.مسلمين براى انجام حج از مكه خارج شدند،قريش همخارج شد،با تفاوتى كه ميان حج قريش و حج مسلمين بود.حجيكسنت ابراهيمى است ولى قريش بدعتهايى در آن به وجود آورده بودندكه اسلام آمد آنها را نسخ كرد.از جمله اينكه وقتى به عرفات مىرفتنددون شان مىدانستند،تا حدود منى و مشعر مىرفتند و از همان جا برمىگشتند.يك سال به همين ترتيب حج صورت گرفتيعنى مشركينحج كردند، مسلمين هم حج كردند;مسلمين يك امير الحاج داشتند،آنها هم يك امير الحاج.در سال نهم هم ابتدا گمان مىرفت همين جورخواهد بود يعنى مسلمين براى خودشان هستند و كفار براى خودشان.
در همين اوقات بود كه گروه زيادى از قريش پيمان خود را شكستهبودند و به همين دليل اسلام ديگر هم پيمانى با آنها را قبول نمىكرد.دراينجا بود كه سوره برائت نازل شد اينجاست داستان معروفى كه باز جزء مفاخر امير المؤمنين است.فى الجمله اختلافى ميان شيعه و سنىهست كه سنيها يكجور نقل مىكنند،شيعهها جور ديگر،ولى بسيارى ازسنيها مثل شيعهها نقل كردهاند.قضيه از اين قرار است:ابو بكر مامورشد كه امير الحاج مسلمين باشد.حركت كرد با مسلمين و رفت. وحىنازل شد بر پيغمبر اكرم(اين را اهل تسنن هم قبول دارند)كه از اينسال به بعد ديگر مشركين حق ندارند در امر حجشركت كنند بلكه شمابا آنها هيچ پيمانى نداريد و در حال جنگ[هستيد]و چهار ماه هم بهآنها مهلت بدهيد.در آن چهار ماه آزادند هر جا مىخواهند بروند،و دراين مدت تصميم خودشان را بگيرند.اين اعلام غضبناك را كى بايداعلام بكند؟وحى شد كه تو خودت شخصا بايد اعلام بكنى يا كسىاز تو پيغمبر اكرم چون خودشان نمىخواستند بروند اعلام كنند،دادند بهعلى(ع).على(ع)آمد و در بين راه به مسلمين رسيد،در حالى كه آن شترمعروف پيغمبر را سوار بود.ابو بكر در خيمهاى بود.ناگهان صداى شترپيغمبر را شنيد.مضطرب شد كه شتر پيغمبر اينجا چه مىكند؟!ديدعلى(ع)آمده است. ناراحتشد.گفتحتما خبر وحشتناكى استبراى من.
در اينجا حدود نيمى از اهل تسنن مىگويند:ابو بكر ازعلى(ع)پرسيد آيا من حج را ادامه بدهم و تو فقط مامور ابلاغ سورهبرائت هستى يا من بايد برگردم؟و على(ع)فرمود:تو كار حجت راادامه بده،سوره برائت را من بايد اعلام بكنم به حكم اين كه يا بايدپيغمبر اعلام بكند يا كسى كه از او است.عدهاى ديگر از اهل تسننمثل همه شيعيان مىگويند:نه،ابو بكر به دستور پيغمبر برگشت و اساسا آن سال حج نكرد;على(ع)،هم امارت حجاج را بر عهده داشت و همسوره برائت را بر مردم خواند،كه تفسيرش باشد ان شاء الله براى هفتهآينده.
و صلى الله على محمد و آله.
اعوذ بالله من الشيطان الرجيم
برائة من الله و رسوله الى الذين عاهدتم من المشركينفسيحوا فى الارض اربعة اشهر و اعلموا انكم غير معجزى الله وان الله مخزى الكافرين و اذان من الله و رسوله الى الناس يومالحج الاكبر ان الله برىء من المشركين و رسوله فان تبتم فهوخير لكم و ان توليتم فاعلموا انكم غير معجزى الله و بشر الذينكفروا بعذاب اليم الا الذين عاهدتم من المشركين ثم لمينقضوكم شيئا و لم يظاهروا عليكم احدا فاتموا اليهم عهدهمالى مدتهم ان الله يحب المتقين.فاذا انسلخ الاشهر الحرمفاقتلوا المشركين حيث وجدتموهم و خذوهم و احصروهمو اقعدوا لهم كل مرصد فان تابوا و اقاموا الصلاة و آتوا الزكاةفخلوا سبيلهم ان الله غفور رحيم و ان احد من المشركين استجارك فاجره حتى يسمع كلام الله ثم ابلغه مامنه، ذلكبانهم قوم لا يعلمون .
سوره برائت است.در هفته گذشته اجمالا عرض كرديم يك مطلبمسلم است كه سوره برائت در ميان همه سورههاى قرآن اين وضعاستثنائى را دارد كه فاقد<بسم الله»است،<بسم الله»در اول اينسوره نيست.حالا چرا اين سوره فاقد<بسم الله»است؟آيا اين سورهيك سوره مستقل است و يا دنباله سوره انفال است و سوره جداگانهاىنيست و از اين جهت<بسم الله»ندارد،زيرا در احاديث وارد شده كهوقتى آيات قرآن نازل مىشد،مسلمين،اين مطلب را كه آيا يك سورهتمام شده است و سوره ديگرى استيا دنباله سوره پيشين است،با<بسم الله الرحمن الرحيم»مىفهميدند يعنى اگر وقتى كه آيه نازلمىشد،با<بسم الله الرحمن الرحيم»شروع مىشد،اين امر علامتاين بود كه اين آيات يك سوره مستقل است.پس بعضىها مىگويند<برائت»از اين جهت<بسم الله»ندارد كه سوره مستقلى نيست،وبعضى ديگر مىگويند علت اين كه<بسم الله»ندارد اين نيست بلكهاين آيات،سوره مستقلى است ليكن چون اين سوره،سوره اعلام خشم واعلام غضب است و<بسم الله»آيه رحمت است،از اين جهت<بسمالله»در اول اين سوره نيامده است.
در اين سوره ما به مسائل زيادى برمىخوريم كه اين مسائل بيشتر دراطراف دو سه مطلب است:يكى درباره روابط مسلمانان با مشركان. مشرك يعنى كسى كه در پرستشهاى رسمى غير خدا را پرستش مىكندمثل همان بتپرستهاى عربستان يا ستارهپرستان يا خورشيدپرستان ياانسانپرستها،يا آتشپرستها كه در دنيا بودهاند،و واقعا انسان يا ستارهيا آتش يا خورشيد و يا دريا را پرستش مىكردهاند.مشركين از نظر قرآنبا ساير غير مسلمانان يعنى افراد موحد و خداپرست مخصوصا آنها كه بهيكى از اديان آسمانى كه ريشهاى دارد معتقدند حسابشان فرق مىكند.
<مشرك»از نظر روابط مسلمان با غير مسلمان يك وضعى دارد وغير مشرك كه در قرآن آنها را اهل كتاب مىگويند وضع ديگرى داردكه بعد ان شاء الله در همين سوره توضيح خواهيم داد.پس يك قسمت ازبحث،مربوط به مشركين است و ابتدا هم از مشركين شروع مىشود.
قسمتى از آيات اين سوره مربوط به اهل كتاب است،غير مسلمانانى كهخود را پيرو يكى از كتابهاى آسمانى سابق مىدانند يعنى يهوديها ومسيحيها و حتى مجوسيها.يك قسمت از اين سوره بحث درباره منافقاناست.درباره منافقان هم در اين سوره زياد بحثشده است.منافقانيعنى كسانى كه متظاهر به اسلامند ولى در قلبشان و در عمق روحشانمسلمان نيستند،كافرند،غير مسلمانند،و در نتيجه مردمى هستند دوچهره:يك چهرهشان چهره مسلمانى و چهره ديگرشان چهره كفراست.وقتى با مسلمانان مىنشينند اظهار مسلمانى مىكنند و عملمسلمانى انجام مىدهند،و وقتى با كافران مىنشينند مانند آنها هستند وخودشان را از آنها به حساب مىآورند.آيات اول اين سوره تا نزديكچهل آيه مربوط به مشركين است.
اينجا يك تاريخچهاى هست كه ما بايد متوجه آن باشيم تا اينكه مفهوم سوره برائت برايمان روشن بشود:
مىدانيم كه اسلام دين توحيد است و براى هيچ مسئلهاى بهاندازه توحيد يعنى خداى يگانه را پرستش كردن و غير او را پرستشنكردن اهميت قائل نيست و نسبت به هيچ مسئلهاى به اندازه اينمسئله حساسيت ندارد.مردم قريش كه در مكه بودند مشرك بودند.
اين بود كه يك نبرد پىگيرى ميان پيغمبر اكرم و مردم قريش كه همانقبيله رسول اكرم بودند در گرفت.سيزده سال پيغمبر اكرم در مكه بودند.
بعد آمدند مدينه و در مدينه بود كه مسلمين قوت و قدرتى پيدا كردند.
جنگ بدر و جنگ احد و جنگ خندق و چند جنگ كوچك ديگرميان مسلمين كه در مدينه بودند با مشركين قريش كه در مكه بودنددر گرفت.در جنگ بدر مسلمانها فتح خيلى بزرگى نمودند.در احدبر عكس شكستخوردند يعنى اول پيروز شدند ولى بعد در اثر يكاشتباه شكستخوردند و بعد دو مرتبه خودشان را جمع و جور كردند.پاىهم مسلمين در احد شكستخوردند.در خندق باز مسلمين فاتح شدند.
بعد جريان حديبيه پيش آمد كه در جلسه قبل عرض كردم:ايام حج وماههاى حرام بود و همه مردم مجاز بودند براى انجام عمل حج بروند بهسوى كعبه.و طبق قانون جاهليت،قريش بايد به دشمنان خودشانهم اجازه بدهند ولى به پيغمبر و مسلمين اجازه ندادند.پيغمبر از نزديكمكه برگشت در حالى كه قرارداد صلحى با قريش امضا كرده بود. اينقرارداد،بعد،از طرف قريش نقض شد و چون نقض شد از طرفمسلمين هم ديگر نقض شده بود.جريان حديبيه در سال ششم هجرىاست.در سال هشتم هجرت،پيغمبر اكرم مكه را فتح كرد،فتحى بدون خونريزى.فتح مكه براى مسلمين يك موفقيت بسيار عظيم بودچون اهميت آن تنها از جنبه نظامى نبود،از جنبه معنوى بيشتر بود تاجنبه نظامى.مكه ام القراء عرب و مركز عربستان بود.قهرا قسمتهاىديگر تابع مكه بود و به علاوه يك اهميتى بعد از قضيه عام الفيل و ابرههكه حمله برد به مكه و شكستخورد پيدا كرده بود.بعد از اين قضيه اينفكر براى همه مردم عرب پيدا شده بود كه اين سرزمين تحتحفظ وحراستخداوند است و هيچ جبارى بر اين شهر مسلط نخواهد شد.
وقتى پيغمبر اكرم به آن سهولت آمد مكه را فتح كرد گفتند پس اين امردليل بر آن است كه او بر حق است و خدا راضى است.به هر حالاين فتح خيلى براى مسلمين اهميت داشت.مسلمين وارد مكه شدند.
مشركين هم در مكه بودند.تدريجا از قريش هم خيلى مسلمان شدهبودند.
يك جامعه دو گانهاى در مكه به وجود آمده بود،نيمى مسلمانو نيمى مشرك.حاكم مكه از طرف پيغمبر اكرم معين شده بود يعنىمشركين و مسلمين تحتحكومت اسلامى زندگى مىكردند.بعد از فتحمكه مسلمين و مشركين با هم حج كردند با تفاوتى كه ميان حجمشركين و حج مسلمين وجود داشت.آنها آداب خاصى داشتند كهاسلام آنها را نسخ كرد. گفتيم حجيك سنت ابراهيمى است كه كفارقريش در آن تحريفهاى زيادى كرده بودند.اسلام با آن تحريفها مبارزهكرد.پس يك سال هم به اين وضع باقى بود.
سال نهم هجرى شد.در اين سال پيغمبر اكرم در ابتدا بهابو بكر ماموريت داد كه از مدينه برود به مكه و سمت امير الحاجى مسلمين را داشته باشد،ولى هنوز از مدينه چندان دور نشده بود (1) كهجبرئيل بر رسول اكرم نازل شد(اين را شيعه و سنى نقل كردهاند)ودستور داد پيغمبر،على(ع)را ماموريت بدهد براى امارت حجاج و براىابلاغ سوره برائت.اين سوره اعلام خيلى صريح و قاطعى است به عموممشركين به استثناى مشركينى كه با مسلمين هم پيماناند و پيمانشانهم مدتدار است و بر خلاف پيمان هم رفتار نكردهاند;مشركينى كه بامسلمين با پيمان ندارند يا اگر پيمان دارند بر خلاف پيمان خودشانرفتار كردهاند و قهرا پيمانشان نقض شده است.اعلام سوره برائت ايناست كه على(ع)بيايد در مراسم حج در روز عيد قربان كه مسلمين ومشركين همه جمع هستند،به همه مشركين اعلام كند كه از حالا تا مدتچهار ماه شما مهلت داريد و آزاد هستيد هر تصميمى كه مىخواهيدبگيريد.اگر اسلام اختيار كرديد يا از اين سرزمين مهاجرت كرديد،كه هيچ،و الا شما نمىتوانيد در حالى كه مشرك هستيد در اينجا بمانيد.
ما دستور داريم شما را قلع و قمع كنيم به كشتن،به اسير كردن،به زندانانداختن و به هر شكل ديگرى.در تمام اين چهار ماه كسى متعرض شمانمىشود.اين چهار ماه مهلت است كه شما درباره خودتان فكر بكنيد.
اين سوره با كلمه<برائة» (2) شروع مىشود: برائة من الله و رسوله الاالذين عاهدتم من المشركين .اعلام عدم تعهد است از طرف خدا واز طرف پيغمبر خدا در مقابل مردم مشرك-و در آيات بعد تصريحمىكند-همان مردم مشركى كه شما قبلا با آنها پيمان بستهايد و آنهانقض پيمان كردهاند.
على(ع)آمد در مراسم حجشركت كرد.اول در خود مكه اين[عدم تعهد]را اعلام كرد،ظاهرا(ترديد از من است)در روز هشتمكه حجاج حركت مىكنند به طرف عرفات (3) در يك مجمع عمومى درمسجد الحرام سوره برائت را به مشركين اعلام كرد ولى براى اينكه اعلامبه همه برسد و كسى نباشد كه بىخبر بماند،وقتى كه مىرفتند به عرفات وبعد هم به منا، در مواقع مختلف،در اجتماعات مختلف هى مىايستاد وبلند اعلام مىكرد و اين اعلام خدا و رسول را با فرياد به مردم ابلاغمىنمود.نتيجه اين بود كه ايها الناس!امسال آخرين سالى است كهمشركين با مسلمين حج مىكنند.ديگر از سال آينده هيچ مشركى حقحج كردن ندارد و هيچ زنى حق ندارد لخت و عريان طواف كند.
يكى از بدعتهايى كه قريش به وجود آورده بودند اين بود كه به مردم غير قريش اعلام كرده بودند هر كس بخواهد طواف بكند حق نداردبا لباس خودش طواف بكند،بايد از ما لباس عاريه كند يا كرايهكند،و اگر كسى با لباس خودش طواف مىكرد مىگفتند اين لباس راتو بايد اينجا صدقه بدهى يعنى به فقرا بدهى.زورگويى مىكردند.يكسال زنى آمده بود براى حج و مىخواست با لباس خودش طوافبكند.گفتند اين كار ممنوع است.بايد اين لباس را بكنى و لباسديگرى در اينجا تهيه بكنى.گفت آخر من لباس ديگرى ندارم،لباسمن منحصر به همين يك دست است.گفتند ديگر چارهاى نيست.
بايد از ما لباس كرايه بكنى.گفت بسيار خوب،پس لخت و عور طوافمىكنم.گفتند مانعى ندارد.آنوقت بعضيها كه نمىخواستند با لباسقريش طواف بكنند و از لباس خودشان صرف نظر بكنند،لخت و عوردور خانه كعبه طواف مىكردند.
جزء اعلامها اين بود كه طواف لخت و عريان قدغن شد;
هيچكس حق ندارد لخت و عور طواف بكند و اين حرف مهملى هم كهقريش گفتهاند بايد از ما لباس كرايه كنيد غلط است.اين هم كهاگر كسى با لباس احرام خود يا غير لباس احرام(لباس احرام را شرطنمىدانستند)طواف كرد بايد آن را بدهد به فقرا،لازم نيست،بايد نگهدارد براى خود.
به هر حال امير المؤمنين آمد و مكرر در مكرر و در جاهاىمختلف اين اعلام را به مردم ابلاغ كرد.نوشتهاند آنقدر مكرر مىگفتكه صداى على(ع)گرفته بود،از بس كه در مواقع مختلف،هر جااجتماعى بود اين آيات را مىخواند و ابلاغ مىكرد تا يك نفر هم باقى نماند كه بعد بگويد به من ابلاغ نشد.وقتى كه على(ع)خسته مىشد وصدايش مىگرفت،صحابه ديگر پيغمبر مىآمدند از او نيابت مىكردندو همان آيات را ابلاغ مىنمودند.
يك اختلافى ميان شيعه و سنى در ابلاغ سوره برائت موجوداست و آن اينكه اهل تسنن بيشترشان به اين شكل تاريخ را نقلمىكنند كه پس از آنكه وحى خدا به رسول اكرم رسيد كه اين سوره رايا بايد خودت ابلاغ كنى يا كسى از خودت،و پيغمبر على(ع)را مامورابلاغ سوره برائت كرد،على به سوى مكه آمد.تا آمد،ابو بكر مضطربشد،پرسيد آيا اميرى يا رسول؟ يعنى آيا آمدهاى امير الحاج باشى يا يككار مخصوص دارى؟فرمود:نه،من يك رسالت مخصوص دارم،فقطبراى آن آمدهام. پس ابو بكر از شغل خودش منفصل و معزول نشد;اوكار خودش را انجام داد و على(ع)هم كار خودش را.ولى اقليتى از اهلتسنن-كه در<مجمع البيان»نقل شده-و همه اهل تشيع مىگويندوقتى كه على(ع)آمد،ابو بكر به كلى از شغل خودش منفصل شد وبرگشت به مدينه.تعبير قرآن اين است كه اين سوره را نبايد به مردم ابلاغكند مگر خود تو يا كسى كه از تو است.اهل تشيع روى اين كلمه<از تو است»تكيه مىكنند،مىگويند اين كلمه<كسى كه از تواست»:رجل منك كه در بسيارى از روايات هست،مفهوم خاصىدارد.حالا من نظائرش را بگويم:
درباره حضرت ابراهيم است كه فرمود: فمن تبعنى فانه منى (4) آنكه گام دنبال گام من بردارد از من است.اين معنايش اين است كهاو از من جدايى ندارد.بزرگترين جملهاى كه پيغمبر اكرم درباره سلمانفرموده است و شايد بزرگترين جملهاى كه درباره يك صحابى غير ازامير المؤمنين فرموده است اين جمله است:سلمان منا اهل البيتسلمان جزء ما اهل بيت است.اين كلمه<جزء ماست»بسيار عالىاست;يعنى او از ما جدايى ندارد،بينونتى با ما ندارد.گفت<منكىام ليلى و ليلى كيست من»من او هستم و او من است.ديگر از اينبالاتر تعبير نيست.تعبير ديگرى كه اين حديث را هم شيعه و سنىروايت كردهاند درباره امام حسين است كه پيغمبر فرمود:حسين منىو انا من حسين حسين از من است و من از حسينم.يعنى اساسا ميان ماجدايى فرض نمىشود و وجود ندارد.آنوقت مفاد اين حديث با آنحديث معروف ديگرى كه على مع الحق و الحق مع العلى يدورحيث ما دار يكى مىشود.على با حق است و حق با على است;دورمىزند با او هر جا او دور بزند،يعنى على(ع)آنجا مىرود كه حقاست و حق آنجا مىرود كه على(ع)است.يعنى جدايى ميان اين دووجود ندارد.اين مفهوم تقريبا همان مفهوم عصمت است.على از حقجدايى ندارد.مگر پيغمبر از حق جدايى دارد؟!مگر ممكن است العياذبالله پيغمبر حرفى بزند يا عملى انجام بدهد كه حق نباشد.همانطور كهپيغمبر از حق جدا شدنى نيست،تفكيكش فرض و امكان ندارد;
اين جمله را[كه<اين سوره را نبايد به مردم ابلاغ كند مگر خود تو يا كسى كه از توست»]نه تنها اهل تشيع روايت كردهاند، اهل تسنن هم به همين شكل روايت كردهاند.اگر اختلافى هست،دررفتن ابو بكر است.اصل فضيلت هم در اين[جمله] ستخواه ابو بكررفته باشد يا نرفته باشد.و حتى اگر ابو بكر رفته باشد به سفر حج،فضيلت على(ع)بيشتر ثابت مىشود;يعنى با اينكه ابو بكر هست اعلاممىشود كه او صلاحيت ابلاغ اين سوره را ندارد و تنها كسى كهصلاحيت اينچنين ابلاغ را به مردم دارد،به نص وحى الهى كسىاست كه از پيغمبر است و ميان او و پيغمبر به هيچ وجه جدايى نيست.
اين است كه مسئله ابلاغ سوره برائت به وسيله على(ع)يكى از فضائلبزرگ امير المؤمنين است.
رسيديم به مسئله رفتار مسلمين با مشركين.گفتيم اين آياتمشتمل بر چند مطلب است.يكى اينكه اعلام عمومى عدم تعهدمىكند از طرف خدا و پيغمبر براى مشركان،و به مشركين مدتچهار ماه مهلت مىدهد كه آزادند هر جا بخواهند بروند و فكرهاىخودشان را بكنند و تصميمهاى خودشان را بگيرند.اتمام حجتمىكند و با كمال اطمينان به آنها مىگويد مطمئن باشيد كه كارى ازشما ساخته نيست چون اراده الهى است.مشركى نبايد در اين سرزمينباشد.شما در مقابل خدا نمىتوانيد كارى انجام بدهيد.خدا را نمىتوانيدناتوان بكنيد.نصيحت است:توبه كنيد،باز گرديد،برايتان بهتراست.از اين اعلام عمومى عدم تعهد استثنا مىكند مشركانى را كههم پيمان با مؤمنين بوده و پيمان خود را به هيچ وجه نقض نكردهاند،عليه مسلمين اقدامى ننموده و دشمنى از دشمنان مسلمين را تاييد و تقويت نكردهاند.تصريح مىكند كه پيمان اينها را رعايت كنيد تاپايان مهلت آن.اما غير اينها،پس از گذشت اين چهار ماه-كه در آنحرمتى برايشان قائل است-ديگر هيچ حرمتى بين شما و مشركيننيست،حق داريد آنها را بكشيد،حق داريد زندانيشان بكنيد،حقداريد به عنوان اسير بگيريد،حق داريد براى اينها هر نوع تصميمىمىخواهيد بگيريد;ولى اگر توبه كنند و به راه مسلمين بيايند شما همآنها را آزاد بگذاريد.
آيه ديگر:حالا اگر مشركى از شما پناه خواست براى اينكهحقايق را بشنود،به او پناه بدهيد،سخن خدا را به وى ابلاغ بكنيد وبعد هم او را سالم به محل امن خودش برسانيد.يعنى اين حرفها مربوط بهمشركينى است كه نمىخواهند بيايند[سخن حق را]بشنوند و بفهمند،اما اگر مشركى سوداى شنيدن و فهميدن دارد متعرض او نشويد،اگراز شما پناه و امنيتخواست به او امنيت بدهيد;نه تنها متعرض اونشويد بلكه خودتان حفظ و حراستش بكنيد و او را به مامن يعنى محل امن خودش برسانيد.
1-بعضى نوشتهاند در<ذو الحليفه»در حدود مسجد شجره كه فاصله آن تا مدينه تقريبايك فرسخ است،و بعضى نوشتهاند در جايى به نام<عرج»،كه همان نزديكيها است.
2-مصطلح است:برائت از دين.وقتى كه مديون دينش را مىپردازد و يا داين دين رامىبخشد،مىگويند برائت ذمه پيدا كرده يعنى ديگر تعهدى از نظر دين ندارد.
3-و الآن هم كه با اتومبيل مىروند باز هم شب روز هشتم حركت مىكنند.البته وقوف درعرفات از روز نهم واجب است تا غروب،و براى اينكه كار آسان بشود،روز هشتم حركتمىكنند.قديم كه با مال يا پياده مىرفتند،به طريق اولى روز هشتم حركت مىكردند ومستحب هم اين است كه روز هشتم،حجاج حركت كنند از راه منا بروند به عرفات،شب را در منا بمانند،روز بروند عرفات،وقوف عرفات را انجام بدهند و براى شب برگردندبه مشعر و روز بعد هم برگردند به منا.ولى اكنون اين مستحب عمل نمىشود يعنى كثرتحجاج و وسائل نقليه اجازه نمىدهد كه حجاج وقتى كه مىخواهند شب نهم بروند از راهمنا بروند;از راه طائف مىروند به عرفات و شب بعد برمىگردند به منا.
4-سوره ابراهيم،آيه 36.